تمایل ذاتی در انسان برای درک جهان و پدیدههای آن از طریق ساختن داستان را سوگیری روایتگر (داستانگو) یا مغالطه داستانسرایی میگویند. انسانها در مواجه با اطلاعاتی محدود که نمیتوان چیزی درست از آن استخراج کرد تنها یک راه دارند: ساختن بهترین داستان ممکن از اطلاعات موجود در ذهن، و چنانچه داستان خوب باشد باور آن داستان به عنوان واقعیت. همه ما همواره در تلاش برای درک جهان پیرامون خود و پدیدههای آن هستیم. از رویدادهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گرفته تا روابط بین مردم. اصرار به درک این روابط و رویدادها با وجود نبود اطلاعات کافی لاجرم ما را به یک مقصد خواهد رساند: داستانسرایی و توهم درک رویدادها با تکیه بر شکل منطقی و باورپذیر داستانهایی که در ذهن ساخته میشود.نتیجه آنچه از این طریق کسب میشود آگاهی نیست بلکه توهم آگاهی (The Illusion of Understanding) است. این داستانسازیها در اغلب موارد به سرعت در ذهن انجام میشود. از خبر تصادف، ورشکستی یا طلاق یک آشنا گرفته تا درک رویدادهای پیچیده سیاسی و اجتماعی، ذهن بلافاصله با مقدار کمی از اطلاعات بهترین داستان ممکن را میسازد و سپس آن را به عنوان واقعیت میپذیرد.
در کتاب هنر شفاف اندیشیدن، فصل سیزدهم، رولف دوبلی میگوید، مشکل اصلی همه داستانها یک چیز است: داستانها به ما توهم فهمیدن را میدهند.
بشر از گذشتههای بسیار دور تا به امروز خود را در برابر جهانی دیده زمخت، بیرحم و از همه مهمتر ناشناخته، از این رو برای درک جهان و پدیدههای آن به ناچار به ساختن داستان پناه بردهاست. نبود ابزار علم درگذشته راه دیگری برای بشر نگذاشته بود اما امروز از طریق ابزار علم میتوانیم واقعیت جهان را آنچنانکه هست ببینیم و نه آنچنانکه دوست داریم با پناه بردن به ساخت داستان.
برای تصمیم گیری بهتر می توانید از گزینه استفاده کنید.